#تجربه_نگاری
نیایش فرم مشاوره را که به من داد ….نگاه پر تردید اش را بلاخره از من برداشت تا صندلی پیدا کرد و نشست . سر حرف باز شد. اعتماد اش که گل انداخت ،میخواست برای آینده به او اطلاعات علمی بدهم ولی بیشتر از آن دلگرمی میخواست .
من سرطان دارم.تحت درمانم و خوب شدم.اما اونقدری که سالهاست از این نقص توجه رنج میبرم و فکرش ناراحت کنندس برام ،سرطان ناراحت کننده نبوده.
من رویاهای بزرگی دارم.احساس باهوشی در تمام عمرم رو داشتم و دارم.اما میترسم.چون نمیدونم خوب میشم یا نه.
یک عمره جدی و شوخی برچسب گیجی را با خودم میکشم . ولی هیچ نمیدونستم این همه فراموشکاری ، این همه بی دقتی تو درس و کار و زندگی که یه عالمه حرف و ماجرا و دردسر برام درست کرده ،، مثل خیلی مریضی های دیگه ،، یه مریضیه !!!!
حس بدی دارم …از ظلمی که نمیدونم خودم به خودم کردم یا بقیه به من …. هرچه هست الان دیگه مشکل بدتر شده و بخاطر کم شدن دردسرهام از همه دوست هام و کارم و حتی فامیل ها دور شدم . سرطان انقدر من را تنها نکرد ……میتونید بهم کمک کنید برای اعتماد به نفس از دست رفته ام کاری کنم!! ….حواس ام جمع زندگی باشه ؟؟ همسرم دیگه تاب دردسرهای من را نداره . خودم بیشتر حتی …
برداشت آزاد : مشاور آیه یار؛؛ خانم فاطمه محمد صالحی